۱۳۸۹-۰۱-۲۷

سرخک


آوا جونم اولین مریضی ویروسیش رو گرفت، سرخک. پریروز بود که دیدم دمای بدنش خیلی‌ بالاست ۱۰۳ درجه فارنهایت بردمش پیش دکتر بالفنز که به قول مامانم یه پیرمرد هاف هافو هست. گفتش که کمی‌ گوشش متورم شده و انتیوبیوتیک آموکسیسیلین و تب بر بهش داد. دو وعدهٔ بهش آنتیوبیوتیک دادم اما متوجه شدم که بدنش دون دون قرمز زده، به نظرم رسید که نکنه حساسیت به آنتیوبیوتیک باشه زنگ زدم دکترش که خدا رو شکر نبود و به جاش یه دکتر دیگه دیدش. این یکی‌ یه خانوم مهربون بود که گفت سرخکه:( و باید تا ۲روز دیگه برطرف بشه.

راستش حالا تصمیم گرفتم دکترش رو عوض کنم و پیش این خانوم دکتر ببرمش، اولا که بنظرم خیلی با حوصله تر و مهربون تر میومد یعنی‌ وقتی‌ آوا رو معاینه کرد آوا گریه نکرد. دوما واسه خود آوا میتونه رول مدل خوبی‌ باشه که دکتر متخصصش یک زن موفقه.

بعد از دکتر رفتیم دواخونه که واسش داروهاش رو بگیریم که تو رک عینک‌ها چشمم به یک عینک ملوس عروسی‌ افتاد که دیدم راست کار آوا است. اما فسقل خانوم مهلت نمیداد که عینک رو بدیم به صندوقدار همش میگفت عینک رو بذارید دست خودم باشه. در حینی که صندوقدر داشت قیمتش رو اسکن میکرد یک گریه واکسنی سر داد که نگو. بعدش هم که به عشقش یعنی‌ عینکش رسید. کنار این دواخونه یک اسباب بازی فروشی بچه گونه هست به اسم creative kidstuff که من خیلی‌ خوشم میاد. چون اسباب بازی‌ هاش با کیفیت و آموزشی هستند. خلاصه رفتیم اونجا و یه کتاب واسه تو ماشین واسه کوچیک خردیدم. کتاب ماشین خیلی‌ با نمکه راجع به انوع پرنده‌ها و دم‌های اوناست. خلاصه که این سرخکی دو تا جایزه گرفت و برگشتیم خونه.

پی‌ نوشت : دایی افشین گفت که اگه آوا کمک می‌خواد واسه خاروندن هستش‌ها :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر